بارادباراد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

باراد مامان

11 ماهگی

پسر گلم، برای اولین بار، یه بار که خواب بودی. بردیمت سلمونی و موهای پریشونت رو حسابی کوتاه کردیم.کلاً قیافت عوض شد. شدی یه پسر شیطون. میخوام بخورمت ...
17 اسفند 1392

هفت تا ده ماهگی

مامان جون، خیلی وقته که فرصت نمیکنم بیام و ازت بنویسم. ولی امروز دیگه طلسمو شکستم.برات بگم که خیلی تنبل تشریف داری(شوخی کردم). آخه خیلی دیر چهار دست و پا راه افتادی.اولش مثل آدم کوکی راه میرفتی.فکر کنم چون دستت شکسته بود میترسیدی بذاریش رو زمین. وای شیطون مامان.از وقتی که چهار دست و پا راه میری، میتونی از لبه میز و مبل بگیری و راه بری. برای همین هم دسترسیت به همه چیز بهتر شده.دیگه کشویی نیست که از دست توی شیطون بیرون نباشه. هر چی کفیر و ملاقه و سی دی رو کف اتاق ولو شده . بعضی وقتا با فریاد میری سمت بوفه و با کف دست میکوبی به شیشه اش. وای یعنی میخوام بمیرم از ترس. جدیداً دقتت رو کارها خیلی زیاد شده. سعی میکنی با زیرکی به اون چیزی که ...
17 اسفند 1392
1