11 ماهگی
پسر گلم، برای اولین بار، یه بار که خواب بودی. بردیمت سلمونی و موهای پریشونت رو حسابی کوتاه کردیم.کلاً قیافت عوض شد. شدی یه پسر شیطون. میخوام بخورمت ...
نویسنده :
مهسا کاظمی
11:58
هفت تا ده ماهگی
مامان جون، خیلی وقته که فرصت نمیکنم بیام و ازت بنویسم. ولی امروز دیگه طلسمو شکستم.برات بگم که خیلی تنبل تشریف داری(شوخی کردم). آخه خیلی دیر چهار دست و پا راه افتادی.اولش مثل آدم کوکی راه میرفتی.فکر کنم چون دستت شکسته بود میترسیدی بذاریش رو زمین. وای شیطون مامان.از وقتی که چهار دست و پا راه میری، میتونی از لبه میز و مبل بگیری و راه بری. برای همین هم دسترسیت به همه چیز بهتر شده.دیگه کشویی نیست که از دست توی شیطون بیرون نباشه. هر چی کفیر و ملاقه و سی دی رو کف اتاق ولو شده . بعضی وقتا با فریاد میری سمت بوفه و با کف دست میکوبی به شیشه اش. وای یعنی میخوام بمیرم از ترس. جدیداً دقتت رو کارها خیلی زیاد شده. سعی میکنی با زیرکی به اون چیزی که ...
نویسنده :
مهسا کاظمی
11:55